کد مطلب:223237 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:157

ملاحظاتی پیرامون ماهیّت ولایتعهدی و شهادت حضرت رضا

ملاحظاتی پیرامون ماهیّت ولایتعهدی و شهادت حضرت رضاعلیه السلام

ماهیّت ولایتعهدی إمام علیّ بن موسی الرضاعلیه السلام موضوعی است كه كمتر مورد توجّه مورّخان و نویسندگان قرار گرفته است. بیشتر علاقه مورّخان به وقایع نگاری و شرح رخدادهای ماجرای ولایتعهدی معطوف شده است.

بحث و اظهارنظر پیرامون علل و شرایط پذیرش ولایتعهدی و فرجام آن (شهادت حضرت رضاعلیه السلام ) غالباً با نگاهی یك جانبه و با انگیزه ای واحد و بی توجه به سایر انگیزه ها، شرایط و موقعیّتهای مختلف دیده شده است.

این نوع نگرش در بررسیهای تاریخی، مورّخ را از رسیدن به حقایق نهفته در روح حوادث بازداشته و او را استنباطی سطحی و تك بعدی از حادثه ای چند جانبه، پیچیده و عمیق تنها می گذارد.

در رابطه با ماهیّت ولایتعهدی بطور كلی دو نوع نگرش در میان مورّخان و نویسندگان رواج دارد. عدّه ای خاستگاه مأمون را از طرح ولایتعهدی، كاملاً صادقانه یافته اند و به همین دلیل، شهادت إمام رضاعلیه السلام را نیز بدون دخالت مأمون و بدور از اراده او و یا آن را توطئه عبّاسیان متعصّب و مخالفان سیاسی إمام رضاعلیه السلام و مأمون می دانند و یا اصولاً آن را، مرگی طبیعی قلمداد می كنند. گروه دیگری خاستگاه مأمون را از مسأله ولایتعهدی، كاملاً مكارانه و سیاسی می پندارند و شهادت امم علیّ بن موسی الرضاعلیه السلام را نیز توطئه از پیش طرّاحی شده ای می دانند كه مأمون با ماجرای ولایتعهدی از همان ابتدا آن را ترسیم كرده بود.

منشأ اختلاف میان مورّخان، با قطع نظر از گروهی كه با پیش فرضهای خوشبینانه و یا بدبینانه نسبت به مأمون خواسته اند از او چهره ای عظیم و تاریخی، حتی یك شیعی مخلص و بشدّت علاقمند به حضرت رضاعلیه السلام و خاندان رسالت ترسیم كنند و یا از او تصویری كاملاً سیاه و منفور بسازند، از آنجا ناشی می شود كه موقعیتهای ( ر.ك اشپولر، تاریخ ایران، 1/صلی الله علیه واله 9. )

مختلف و تحوّلات اوضاع و انگیزه های گوناگون را در بستر حوادث نادیده انگاشته اند. در این باره بیش از این سخن خواهیم گفت، امّا آنچه بطور كلّی می توان بیش از همه در زاویه دید مورّخان نسبت به ماجرای ولایتعهدی مؤثر دانست، ماجرای شهادت حضرت رضاعلیه السلام است كه معمولاً با قیاس ساده ای می توان آن را كشف كرد. غالب مورّخانی كه شهادت رضاعلیه السلام را دسیسه ای از سوی مأمون قلمداد كرده اند، طرح ماجرای ولایتعهدی را نیز توطئه ای حساب شده و زیركانه از سوی مأمون برای نابودی شخصیت سیاسی مذهبی امام علیه السلام و... قلمداد كرده اند. دسته دیگر طرح ولایتعهدی را خاستگاه واقعی مأمون می پندارند و معتقدند كه مأمون خالصانه قصد سپردن خلافت به حضرت رضاعلیه السلام را داشت و نوعاً ماجرای شهادت آن حضرت را از سوی مأمون كه با قصد واگذری خلافت در تناقض دیده اند، انكار كرده و آن را توطئه ای طراحی شده از سوی بنی عباس خشم آلود و یا مرگی طبیعی قلمداد ( روح الإسلام، ص صلی الله علیه واله 28. )

كرده اند. طبری و مسعودی علت وفات علیّ بن موسی علیه السلام را مرگ ناگهانی و به خاطر افراط در خوردن انگور می دانند.

( تاریخ طبری، 5/13علیه السلام صلی الله علیه واله 5 (چاپ بیروت)، 5صلی الله علیه واله 14؛ مروج الذهب، 442/2. )

یعقوبی نیز با كمی تردید بی آن كه مسموم شدن إمام علیه السلام را به مأمون و یا عمّال او نسبت دهد وفات حضرت را چنین توجیه می كند:

بیماری علیّ بن موسی الرضاعلیه السلام بیش از سه روز نبود و گفته می شود علیّ بن هشام انار مسمومی به او خوراند و مأمون بر مرگ وی سخت بی تابی نشان داد. أبو الحسن بن أبی عباد در ادامه نقل می گوید: مأمون را دیدم كه قبایی سفید در برداشت و در تشییع جنازه رضا سر برهنه میان دو قایمه نعش، پیاده می رفت و می گفت: ای أبو الحسن پس از تو، به چه كسی دلخوش باشم و سه روز نزد قبرش اقامت گزید و هر روز قرص نان و مقداری نمك برای او می آوردند و خورارجال الكشّی: همان بود و در روز چهارم بازگشت.

( تاریخ یعقوبی، 1/2علیه السلام 4. )

حمد اللّه مستوفی ابن طقطقی و ابن حجر از جمله كسانی هستند كه تصریح می كنند إمام علیّ بن موسی الرضاعلیه السلام را به فرمان مأمون زهر دادند و مسموم كردند. ( تاریخ گزیده، ص 205؛ تاریخ فخری، ص 301؛ تهذیب التهذیب (چاپ حیدرآباد)، 387/7. )

ابن اثیر با این كه یك مورّخ سنی مذهب است هر دو نقل را ذكر كرده است، در جایی می نویسد حضرت به خاطر افراط در خوردن انگور وفات كرد و در جایی دیگر به مسموم كردن او تصریح می كند.

( كامل تاریخ اسلام و ایران، 293/10. )

اربلی كه از مورّخان شیعی است در كشف الغمة فی معرفة الائمّة بطور كلی منكر مسموم شدن حضرت توسط مأمون می شود، منشأ استدلال وی نقلی است از علیّ بن طاووس به شرح ذیل:

از شخصی كه به او اعتماد دارم شنیدم كه سیّد رضی الدین علیّ بن طاووس رحمة اللّه علیه مخالف بود كه مأمون حضرت رضاعلیه السلام را مسموم كرده باشد، با این كه او بسیار مطالعه می كرد و این مطلب را زیاد بررسی و جستجو می نمود. از چیزهایی كه نظر سیّد را تقویت می كند همین است كه مأمون خیلی به إمام علاقه داشت و او را بر فرزندان و خویشان خود مقدّم داشته و برای ولایتعهدی انتخاب كرده بود... از آن گذشته ما قبول نداریم كه اگر سوزن در انگور فرو كنند، انگور مسموم می شود. علم طب نیز این مطلب را نمی پذیرد، خدا از همه چیز با اطلاع است.

( بحار الأنوار: 12/علیه السلام - صلی الله علیه واله 28. )

از میان تذكره نویسان معاصر كه متأسفانه بی هیچ گونه سند و مأخذی ماجرای ولایتعهدی و شهادت إمام علیّ بن موسی علیه السلام را تحلیل كرده، جواد فاضل است وی از جمله كسانی است كه عمیقاً معتقد است قصد مأمون از ولایتعهدی إمام كاملاً خالصانه بوده و بشدّت منكر دست داشتن مأمون در قتل إمام می شود و آن را به آل عباس نسبت می دهد و با ارائه ده دلیل كه گاه فاقد ارزش تاریخی است می كوشد مأمون را از این اتّهام مبرا كند. او در جایی می گوید:

وقتی ما از عبد اللّه بن مأمون یاد می كنیم نام یك شخصیت عظیم تاریخی را به زبان می آوریم... او كودك و یا دیوانه نبود كه یك روز پسر عمّ عالی مقام خود، امم علیّ بن موسی الرضاعلیه السلام را به ولایتعهدی خویش برگزیند و روز دیگر مسمومش سازد... پس این اقدام از جانب مأمون جز از ارادت و محبّت شدید او نسبت به ا مام رضا مایه نمی گیرد و خیل عجیب است كه گفته شود مأمون در عین ارادت و محبّت نسبت به إمام رضا كمر به قتلش بسته و خون پاكش را بر خاك ریخته باشد... آیا معهذا سزاوار بود مردی مانند مأمون احمقانه شخصیت شریف و عزیز و در عین حال آرام و بی سرو صدایی (؟) مانند مأمون علیّ بن موسی الرضاعلیه السلام را جبراً به ولایتعهدی برگزیند و بعد خائنانه زهرش بدهد... مأمون دوستان و دشمنان خود را خوب می شناخت و می دانست كه اگر علویهای عربستان (؟) دسته جمعی بر ضدش نهضت كنند شخص علیّ بن موسی الرضا اهل این نهضتها نیست (!!!) خیلی بعید است كه مردی شیعی مذهب (مأمون) بدون هیچ علت و سبب إمام خود علیّ بن موسی الرضا را به قتل برساند و در این جنایت فظیع و فجیع هیچ هدف مادی و معنوی هم نداشته باشد... زهری كه به كام إمام ریخته شد در دانه های انگور دوانیده شده بود و گفته می شود كه فشرده انار را با زهر درآمیخته بودند. قاتل امام علیه السلام یعنی آن كس كه این جنایت را توطئه و اعمال كرد (؟) مسلماً از آل عبّاس بود. ولی بسیار بعید و حتی محال می نماید كه عبد اللّه مأمون مرتكب این جنایت عظیم شده باشد. (؟!)

( معصومین چهارده گانه، ص 1 - 130، 133، 138؛ ضحی الإسلام، 3/صلی الله علیه واله 29؛ نظریة الامامة، ص علیه السلام 38. )

نحوه شهادت إمام آن گونه كه مشهور است توسط مأمون طراحی شد. او ابتدا به إمام انگور داد و حضرت بر اثر آن مسموم و بیمار شد. برخی گفته اند خود مأمون نیز بیمار شد، اما بیماری او كوتاه بود، هنگامی كه إمام بر اثر خوردن انگور مسموم رنجور شد، مأمون، عبد اللّه بن بشیر را فرمان داد تا ناخنهای خود را بلند نگه دارد و پیش از آن كه به نزد إمام رود، مقداری موم كه زهرآلود بود به وی داد تا به دستانش بمالد آنگاه برای دیدار إمام نزد ایشان رفت. إمام در بستر بود و مأمون دستور داد سبدی انار آماده كردند و از عبد اللّه بن بشیر خواست تا انار را دانه كرده و با دستانش (كه زهرآلود شده بود) آن را بفشارد و سپس اصرار كرد كه إمام آن را بخورد... این ماجرا با اختلاف در منابع تاریخی، تذكره ها و كتابهای مناقب آمده است.

( عیون اخبار الرضاعلیه السلام ، 2/علیه السلام 48؛ تاریخ روضة الصفا، 48/3؛ حدیقة الشیعة، ص 58صلی الله علیه واله ؛ بحار الأنوار: 4/12صلی الله علیه واله 2، 5صلی الله علیه واله 2، علیه السلام صلی الله علیه واله 2، 8صلی الله علیه واله 2. )

به اعتقاد ما سهم عمده ای از این اختلافات بی توجهی مورّخان به تغییر شرایط و موقعیتهایی است كه انگیزه واگذاری ولایتعهدی را دچار ماهیّتها و خاستگاههای مختلف كرده است. طبیعی است كه هیچ گاه نمی توان با نظریه واحدی به ماجرایی متغیر نگریست. آیا خاستگاه مأمون از واگذاری خلافت و یا ولایتعهدی، كاملاً صادقانه بوده است؟ و یا كاملاً مكارانه طراحی شده است؟ و اگر چنین و یا چنان بوده، چرا و چگونه می توان برخوردها و مواضع مختلف مأمون را كه پاره ای از روی محبّت و علاقه هر چند در ظاهر، و پاره ای از سر تدبیر سیاسی، محافظه كارانه و منفعت طلبانه، و پاره ای از روی خشم و كینه تحلیل و یا توجیه كرد. برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید شرایط و موقعیتهای مختلفی را كه مأمون تحت تأثیر آنها به حوادث می نگریسته، ارزیابی كنیم.